کد مطلب:129525 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:227

امیرمؤمنان و مصیبت حسین
هـمـان گـونـه كه رسول خدا (ص) پیوسته ماتمزده می زیست و از اندوه فراوان رنج می بـرد؛ و بـه خـاطـر گـرفتاری های بزرگی كه پس از آن حضرت بر سر حسین (ع) می آمد. به تلخی می گریست و اطرافیانش را نیز می گریاند، امیرالمؤمنین نیز چنین بود. در ایـن بـاره از


ایـشـان روایـت هـای بـسـیـاری نـقـل شـده اسـت، لیـكـن ایـنجـا تـنـهـا بـه نقل نمونه هایی از آن برای تبرك بسنده می كنیم.

1 ـ شـیـخ صدوق به نقل از اصبغ بن بناته می نویسد: روزی امیرالمؤمنین علی بن ابی طـالب (ع)، در حـالی كـه دسـت فـرزندش حسن (ع) را به دست داشت، نزد ما آمد و گفت: " روزی رسـول خدا (ص) نزد ما آمد و دستان من همین طور در دستش بود و فرمود: بهترین مـردم پـس از من و سرورشان این برادر من است او پس از وفات من امام همه ی مسلمانان و مولای همه ی مؤمنان است.بدانید كه من نیز می گویم: بهترین مردم پس از من و سرورشان این پسر من است.

او پـس از وفـات مـن امام همه ی مسلمانان و مولای همه ی مؤمنان است. بدانید كه پس از من بر او ستم می شود، همان طور كه پس از رسول خدا (ص) بر من ستم شد. بهترین مردم و سرور آنـان پـس از حـسـن بـرادر مظلومش حسین است كه در زمین كربلا كشته می شود. بدانید كه او و اصحابش در روز قیامت از شهیدان بزرگند. [1] .

2 ـ نـیـز شـیـخ صـدوق بـه نـقـل از مـیثم تمار می نویسد: به خدا سوگند این امت فرزند پیامبرشان را در روز دهم محرم می كشند؛ و دشمنان خدا این روز را روز بركت قرار می دهند، ایـن امـری اسـت كـه در عـلم خـدای متعال تحقق یافته است. من این را از پیمانی كه مولای من امیرمؤمنان (ع) به من سپرد می دانم. او به من خبر داده است كه همه چیز بر او می گرید. حتی حیوانات بیابان و ماهیان دریا و پرندگان آسمان؛ و خورشید، ماه، ستاره، آسمان و زمین و مؤمنان انس و جن و همه ی فرشتگان و رضوان و مالك و حاملان عرش؛ و از آسمان خون خـاكـستر می بارد. سپس فرمود: لعنت خداوند بر قاتلان حسین واجب گردید، همان طور كه بـر مـشـركـانـی كـه بـرای خـداوند شریك می گیرند واجب شد و همان طور كه بر یهود، نصارا و مجوس حتمی گردید.

جـبـله گـویـد: گـفـتـم: ای میثم چگونه مردم روزی را كه حسین بن علی (ع) كشته شد، روز بركت قرار می دهند؟!


میثم گریست و گفت: آنان مطابق حدیثی جعلی می پندارند، این روزی است كه در آن خداوند تـوبـه ی آدم را پـذیـرفت؛ و حال آنكه خداوند توبه ی آدم را در ذی حجه پذیرفت. آنان می پـنـدارنـد كـه عـاشـورا روزی اسـت كـه خـداونـد تـوبـه داود را پـذیـرفـت؛ و حـال آنكه خداوند توبه ی او را در ذی حجه پذیرفت. مردم می پندارند كه خداوند یونس را در ایـن روز از شـكـم مـاهـی بـیرون آورد و حال آنكه خداوند او را در ذی قعده بیرون آورد، آنـان مـی پـنـدارنـد عـاشـورا روزی اسـت كـه كـشـتـی نـوح بـر روی كـوه جـودی نـشست و حـال آنـكـه كـشـتـی در روز هـجـدهم ذی حجه بر جودی نشست. آنان می پندارند كه عاشورا روزی اسـت كـه خـداونـد دریـا را بـرای بـنـی اسـرائیـل شـكـافـت و حال آنكه این كار در ماه ربیع الاول انجام شد.

آنـگاه میثم گفت: ای جبله، بدان كه حسین بن علی در روز قیامت سالار شهیدان است و مرتبه اصـحـاب او از دیـگـر شـهیدان برتر است. ای جبله هرگاه به خورشید نگریستی و آن را چونان خون تازه دیدی بدان كه آقایت حسین كشته شده است!

جبله گوید: من روزی بیرون رفتم و پرتو آفتاب را بر دیوار همانند ملحفه هایی زرد شده دیدم! در این هنگام فریاد برآوردم و گریستم و گفتم به خدا سوگند كه سرور ما حسین بن علی (ع) كشته شده است. [2] .

3 ـ نیز شیخ صدوق از ابن عباس نقل می كند: هنگامی كه امیرمؤمنان (ع) به صفین می رفت بـا وی هـمـراه بـودم، چـون به نینوا یعنی شطّ فرات رسید، با صدای بلند فرمود: ای ابن عباس، آیا اینجا را می شناسی؟ گفتم: ای امیرمؤمنان نمی شناسم. فرمود: اگر تو نـیز مانند من آن را می شناختی، از آن نمی گذشتی، مگر آنكه همانند من می گریستی. ابن عـبـاس مـی گوید: حضرت بسیار گریست به طوری كه محاسنش تر شد و اشك بر روی سـیـنـه اش جـاری گـردیـد. مـا بـا هـم گـریـسـتـیـم و او مـی فـرمـود: آه، آه، مـرا بـا آل ابـی سـفـیـان چـه كـار!؟ مـرا با آل حرب، حزب شیطان و اولیای كفر، چه كار؟ شكیبا باش ای ابا عبداللّه! پدرت نیز از آنان دید همانند آنچه كه تو می بینی!

پس آن حضرت آب خواست و وضو ساخت و نماز خواند و مانند سخن نخست خویش را تكرار كرد. پس از آن، ساعتی به خواب رفت، سپس بیدار شد و فرمود: ای ابن عباس!


گـفتم: بله، بفرمایید. فرمود: آیا آنچه را كه هم اینك به خواب دیدم برایت بگویم؟ گفتم: چشم به سلامت، خیر است ان شاءاللّه ای امیرمؤمنان! فرمود: دیدم كه گویی مردانی از آسمان فرود آمده اند و پرچمهای سفید به همراه دارند و شمشیرهاشان را كـه از سفیدی می درخشید از نیام در آورده و پیرامون این زمین خطی كشیدند. آن گاه دیدم كـه گـویـی ایـن نخل ها شاخه هاشان را بر زمین زدند و از آنها خون تازه چكید و دیدم كه حـسـیـن، فـرزنـدم و پاره ی جگرم و وجودم در آن غرق شد؛ و فریادرس می خواست ولی كس به دادش نـمـی رسید؛ گویی كه مردان سپید از آسمان فرود می آیند و او را ندا می دهند و می گـویـنـد: شـكـیبا بـاشید ای خاندان رسول خدا! شما به دست مردمانی شر و بد كشته می شـویـد. ای ابا عبداللّه، این بهشت است كه مشتاق دیدار تو است! آنگاه مرا تسلیت دادند و گـفـتند: ای اباالحسن، مژده باد تو را، خداوند در روز قیامت روزی كه مردم در برابر خدای جهانیان می ایستند، چشمانت را به او روشن می گرداند. سپس بیدار شدم!

هـمـچـنین، سوگند به آن كه جانم به دست او است، راستگوی تصدیق شده، ابوالقاسم پیامبر اكرم (ص) به من گفته است كه من هنگام رفتن به جنگ سركشان، آن دیار را خواهم دیـد. ایـن سـرزمـیـن انـدوه و گـرفـتـاری اسـت. حسین و هفده تن از فرزندان من و فرزندان فـاطـمـه در آن بـه خـاك سـپـرده مـی شـوند. این سرزمین در آسمان مشهور است و از آن به سرزمین اندوه و گرفتاری یاد می شود، همان گونه كه از حرمین شریفین و بیت المقدس یاد می شود.

سـپـس فـرمـود: ای ابـن عـباس در اطراف این زمین پشك آهوان را بجوی. به خدا سوگند كه دروغ نگفته ام و به من دروغ نبسته اند آنها همانند زعفران زردرنگ هستند.

ابن عباس گوید من در پی آنها رفتم و آنها را در یك جا جمع دیدم. فریاد زدم: ای امیرمؤمنان، آنها را به همان صورتی كه برایم توصیف كردی پیدا كردم.

آنـگـاه عـلی (ع) فرمود: خداوند و پیامبرش راست گفتارند. سپس برخاست و دوان دوان به سـوی آنـهـا رفـت و آنـهـا را بـرداشت و بویید و فرمود: خودش است! ای ابن عباس آیا می دانـی كـه ایـن پشك ها چیست؟ اینها را عیسی بن مریم (ع) بوییده است! داستان از این قرار است كـه روزی هـمـراه حـواریون از این زمین گذشت و آهوانی را دید كه در اینجا گرد آمده


و می گریند. آنگاه عیسی (ع) نشست و حواریون نیز با او نشستند. حضرت گریست و حواریون نیز با او گریستند، در حالی كه نمی دانستند چرا نشسته و می گرید.

گفتند: ای روح و كلمه ی خداوند چه چیز موجب گریه شما گردید؟

گفت: آیا می دانید این چه سرزمینی است؟

گفتند: نه!

او فـرمـود: ایـن سـرزمـیـنـی اسـت كـه جـگـر گـوشـه ی رسـول خـدا (ص)، احـمـد، و جـگـر گـوشـه ی پـاكـیـزه ی بتول و شبیه مادرم، در آن كشته می شود؛ و در آن دفن می گردد. خاكش از مشك پاكیزه تر است؛ زیرا كه خاك جگر گوشه شهید شده است؛ و خاك پیامبران و فرزندانشان چنین است، ایـن آهوان به سخن در آمدند و گفتند كه به شوق تربت مبارك آن جگر گوشه در اینجا می چرند!

آنها می پندارند كه در این زمین در امان اند! سپس دست بر آن پشك ها زد و آنها را بویید و گـفـت: این پشك آهوان با این بوی خوش به خاطر گیاه اینجا است! پروردگارا! آنها را برای همیشه باقی بگذار تا آنكه پدرش آنها را ببوید و مایه ی آرامش و تسلیت او باشد.

امـیـرمؤمنان (ع) سپس فرمود: این پشك تا به امروز باقی مانده و به خاطر گذشت زمان رنـگـشـان زرد گـشـته است؛ و این سرزمین اندوه و گرفتاری است. آنگاه با صدای بلند فرمود: ای خدای عیسی بن مریم، دركشندگانش و آنها كه به این كار كمك می كنند و او را رها می كنند مباركی قرار مده!

سـپـس بـسـیار گریست و ما نیز با او گریستیم، تا آنكه به رو افتاد و مدتی بی هوش شـد! سـپـس بـه هوش آمد و پشك را برداشت و در ردایش پیچید. به من نیز فرمود كه همان طور بپیچم، سپس فرمود: ای ابن عباس، زمانی كه دیدی از آن خون تازه بیرون می آید و می جوشد، بدان كه اباعبداللّه در اینجا كشته شده و دفن گردیده است.

ابـن عـبـاس گـویـد: بـه خـدا سوگند من آنها را از برخی چیزها كه خداوند واجب كرده است پیشتر حفظ می كردم و آن را از كنار آستینم باز نمی كردم. زمانی در خانه خوابیده بودم و چون بیدار شدم دیدم كه از آنها خون تازه می جوشد و آستینم از خون تازه پر شده است.


آنگاه در حالی كه می گریستم نشستم و گفتم: به خدا سوگند علی (ع) هرگز در هیچ سـخـنی به من دروغ نگفته است؛ و از هیچ چیز به من خبر نداده مگر آنكه همان گونه بوده اسـت؛ زیـرا رسول خدا (ص) چیزهایی را به او خبر می داد كه به دیگران خبر نمی داد.

مـن بـی تـابـی كـردم و بیرون آمدم و این هنگام طلوع فجر بود. به خدا سوگند مدینه را دیدم كه مه آلود است و هیچ نقطه ای از آن پیدا نیست. سپس خورشید طلوع كرد و آن را به گـونـه ای دیـدم كـه گویی در كسوف است و دیدم كه گویی بر دیوارهای مدینه خون تـازه اسـت. سـپـس در حـالی كه می گریستم نشستم و گفتم: به خدا سوگند حسین كشته شده است! و شنیدم كه صدایی از سوی خانه می گوید:



اصبرو آل الرسول

قتل الفرخ النحول



نزل الروح الامین

ببكاء و عویل



ای خـانـدان پـیـامـبـر شـكـیـبـا بـاشـیـد، حـسـیـن (ع) كـشـتـه شـد و جبرئیل امین با آه و ناله فرود آمد.

سـپس با صدای بلند گریه كرد و من نیز گریستم. من آن ساعت را پیش خود ثبت كردم، روز دهـم مـحـرم بود. پس از آن كه خبر شهادت امام حسین (ع) به ما رسید دیدم كه در همان تـاریـخ كـشـتـه شـده اسـت. ایـن داسـتـان را هـمـراهـانـش نـقـل كـردنـد؛ و گـفـتند: به خدا ما نیز آنچه را كه تو شنیدی شنیدیم؛ و ما در میدان نبرد بودیم و نمی دانستیم كه او كیست؛ و می پنداشتیم كه خضر (ع) است. [3] .

3 ـ ابـونـعـیـم اصـفـهـانـی بـه نـقـل از اصـبـغ بـن نـباته می نویسد: همراه علی (ع) به مـحـل قـبـر حـسـیـن (ع) آمـدیـم. حـضـرت فـرمـود: ایـنـجـا مـحـل فـرود آمـدن و بـار انـدازشـان اسـت خـونهـایـشـان در ایـنـجـا مـی ریـزد، جوانانی از آل محمد در این نقطه كشته می شوند كه آسمان و زمین بر آنها می گریند. [4] .


4 ـ رواندی به نقل از ابی سعید عقیصا می نویسد: همراه علی (ع) به قصد صفین بیرون آمـدیـم. چـون بـر كـربـلا گـذشـتـیـم فـرمـود: "ایـنـجـا محل قبر حسین (ع) و یاران او است " [5] .

5 ـ عـلی (ع) بـه بـراء بـن عـازب فـرمود: "ای براء فرزندم حسین كشته می شود و تو زنـده ای و یـاری اش نـمـی دهـی ". چـون حـسـیـن (ع) بـه قـتـل رسـیـد بـراء بـن عـازب می گفت: "به خدا سوگند علی بن ابی طالب راست گفت. حسین كشته شد و من یاری اش ندادم، سپس حسرت و پشیمانی اش را از این كار اظهار می داشت." [6] .

6 ـ ابـن قـولویـه به نقل از ابی عبداللّه جدلی می گوید: بر امیرمؤمنان (ع) وارد شدم در حالی كه حسین در كنارش بود. حضرت دست بر شانه ی وی زد و فرمود: این (فرزندم) كشته می شود و هیچ كس او را یاری نمی دهد!

گفتم: ای امیرمؤمنان، به خدا سوگند، آن زندگانی بدی است!

فرمود: ولی آن روز می رسد. [7] .

7 ـ ابـی جـعـفـر بـه نـقـل از پـدرش فـرمـود: عـلی (ع) بـر كـربـلا گـذشت. هنگامی كه اصـحـابـش بـر وی گـذشـتـنـد چـشـمـانـش غـرق اشـك شـد و مـی فـرمـود: ایـن مـحـل فـرود آمـدن كـاروانـشـان است. اینجا باراندازشان است. خونشان در اینجا می ریزد. خوشا به حالت ای زمینی كه خون یاران در آن می ریزد!

امـام بـاقر (ع) فرمود: علی (ع) همراه مردم حركت می كرد. چون به كربلا رسید، مقدار دو یـا یك میل از آنان پیش افتاد؛ تا آنكه به جایی به نام مقذفان رسید؛ و فرمود: در اینجا دویـسـت پـیـامـبـر و دویـسـت سـبـط كـشـتـه شـدنـد كـه هـمـه شـهـیـد هـسـتـنـد. ایـنـجـا مـحـل فـرود آمـدن و قتلگاه عاشقانی است كه گذشتگان از آنان پیشی نگیرند و آیندگان به آنها نرسند. [8] .



[1] كـمـال الديـن و تـمـام النـعـمـه، ج 1، ص 259، بـاب 24، شـمـاره 5؛ و بـه نقل از آن راوندي، قصص الانبياء، ص 366 ـ 367، شماره 439؛ اعلام

الوري، طبرسي، ص 377 ـ 378.

[2] امـالي، شـيـخ صـدوق، ص 110 ـ 111، مـجـلس 27، شـمـاره 1؛ علل الشرايع، ج 1، ص 227 ـ 228.

[3] امـالي، شـيـخ صـدوق، ص 478 ـ 480، مـجـلس 87، شـمـاره 5؛ كـمـال

الدين، ج 2، ص 532 ـ 535، باب 48، شماره 1؛ و ر.ك: الخرائج و الجرائح، ج 3، ص 1144، شماره 56؛ الفتوح، ج 2، ص 462 ـ 463.

[4] دلائل النبوه، ابونعيم اصفهاني، ج 2، ص 581 ـ 582، شماره 3؛ اسدالغابه، ابـن اثـيـر، ج 4، ص 169 بـه طور مرسل از غرفة ازدي، با اندكي تفاوت؛ در ارشاد مفيد، ص 175، آمده است: اينجا محل فرود آمدن و قتلگاهشان است. در تهذيب طوسي، ج 6، ص 72، شـمـاره 138 آمده است: " محل فرود آمدن و قتلگاه شهيداني كه هيچ كس از پيشينيان بر آنان سبقت نمي جويد."

[5] الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 222، شماره 67.

[6] الارشاد؛ شيخ مفيد، 192.

[7] كامل الزيارات، ص 71، باب 23، ح 1.

[8] بحار الانوار، ج 41، ص 295، باب 114، ح 18.